مسافرت شمال
امروز از سفر ٥ روزه امان از شمال کشور برگشتیم خدار و شکر خوش گذشت و دختر گلم در طی مسیر بیشتر خواب بود. ارنیکای من برعکس مامانش به حیوانات علاقه داره واصلا نمی ترسه ولی از دریا می ترسیدی و تا بابایی می بردت توی اب گریه می کردی .یکی از اتفاقهای خوب این سفر این بود که یه بازار محلی توی رشت بود که بی نهایت زیبا بود و من همیشه عاشق خرید کردن از این بازارها بودم و خلاصه کلی خرید کردیم و بعد از رشت به شهر فومن رفتیم کلوچه های داغ خریدیم بعد رفتیم شهر ماسوله که متاسفاه انقدر شلوغ بود که نتونستیم زیاد بمونیم بعد انزلی و چندشهر دیگه بعد از اونجا چالوس و و... در آخر محمود آباد و آمل رفتبم و کلی مکانهای سرسبز و سواحل زیبا و بازارهای سنتی دیدم . و اما :دخترم این روزها کلماتی مثل :نه- چی شده- باشه -هست رو میگه و اگه بگیم توپت و یا کنترلها و ... بیار سریع می ره و می یاره. خدا روشکر به خاطر وجود تمام عزیزام و آرنیکای عزیز بزرگترین رحمت الهی