آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره

آرنیکا تمام نا تمام من

حالا که تو در کنارم نیستی مینویسم4

1398/6/28 12:39
نویسنده : مامان مریم
303 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از بیان نخواستن ادامه زندگی از جانب همسرم، من در بهت و شک بزرگی قرار گرفتم به طوری که همکارام متوجه غم صورتم شده بودن. تصمیم گرفتم به مشاور مراجعه کنم و شرح زندگیم با جزییات براش تعریف کردم، مشاور بعد از اتمام حرفام گفت همسرت و شخصیتش خیلی خوب یادمه گفت بیش از 10 جلسه پیشم اومده، گفت شخصیتی بودن که با انسانها ارتباط برقرار نمیکردن اما بینهایت خودش به صورت افراطی با چیزهای دیگه سرگرم میکرد مثلا با نگه داری گل یا ماهی  .. و البته افراط زیادی میکرد.اما این شخصیت به سختی حرف میزد بطوری که مشاور گفت من از هر راهی که رفتم به سختی میتونستم از ایشون حرفی بشنوم!! خب اینا چیزایی بود که خودم میدونستم و فکر میکردم با این سرگرمی ها حداقل دیگه به من خیانت نمیکنه با توجه به اینکه میدیدم بسیار غرق در این کارها به ظاهر هست و ارتباط با هیچ کسی نمیگرفت در حالی که من فکر میکنم روابط اجتماعی در حد کنترل شده لازم هست و باید هر انسانی دوست و رفیقی داشته باشه.بهرحال من به خودش هم گفتم حق هر انسانی هست حقیقت بدونه. آدم بعد از شنیدن حقیت دو روز ناراحتی میکنه اما یواش یواش شروع به ساختن خودش میکنه تو هر دوتا طوفان زندگی ازش خواستم حرف بزنه و واقعبت بگه اما حرفی نمیزد.

بهرحال مشاور گفت خانم من تا اینجا خودم شخصا به سینه شما مدال میزنم چون نه نیاز عاطفی، نه مالی و نه جنسی شما برآورده شده.

 اما از اینجا به بعد داره بهت توهین میشه.

گفت راهت اشتباه اومدی بهتره بری پیش وکیل.

گفتم سالها کار کردم، طلا میخریدم و ... پس انداز و ...برای خرید خونه و ماشین دادم گفتم تلاش کردم یه زندگی بسازم توش حسرت نباشه اصلا با هم ساختیم اما حالا خونه ای که آجر به آجرش ساخته بودم خیلی راحت داره خراب میکنه گفتم دلم نمیاد تازه بعدش من سرمایه و زندگیم از دست میدم گفت میتونی درخواست مهریه  و ... کنی.

شب اومدم خونه، حال همسرم بهتر از روزای دیگه و انگار نه انگار خیلی راحت گفت شام خوردی؟

😪 چه جوری میشه یکی بخواد از یکی جدا بشه ولی انقدر راحت برخورد کنه حتی تو سایت دیوار دنبال پیدا کردن خونه مورد علاقه اش بود!!!!!!!!!!

خلاصه که شب من اسم مهریه از دهنم در اومد.

زندگی دیگه ای و شخصیت جدیدی برای من رو شد.

سه روز جهنمی ساخت. هیچ وقت ناراحتی فرزندم یادم نمیره. فرزندی که حتی هیچ وقت شاهد بحث پدر و مادرش هم نبوده بود.

بعد از اون تغییر رفتار و چهره خبیث همسرم تازه مشخص شد و بعدها متوجه شدم اون از یکسال قبل برنامه ریزی جدایی رو انجام داده بود.

ادامه خواهم داد...

 

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان و بابامامان و بابا
28 شهریور 98 16:03
سلام عزیز پست هاتون رو خوندم و واقعا ناراحت شدم برات ارزوی موفقیت دارم اینم بدونید ک حق همیشه به حق دار میرسه دیرو زود داره سوخت و سوز نداره
امیرمهدی و مامانامیرمهدی و مامان
11 مهر 98 14:04
سلام وبتون عالیه دنبالتون کردم لطفا مرا دنبال کنید😍