آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 12 سال و 18 روز سن داره

آرنیکا تمام نا تمام من

من تو رو دعوتت کرده ام به این دنیا

1391/7/9 15:22
نویسنده : مامان مریم
147 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم می خوام بدونی واسه داشتنت خیلی کارها کردم ویه جورهایی قید خیلی چیزها رو زده ام .اینها رو مینویسم تا همیشه قدر فرشته ای که خدا بهم داده بدونم و خدا را شاکر باشم.بذار از اولش بگم .ترم آخر دانشگاه با آقای همسر یعنی بابا پیام شما آشنا شده .من هم سرکار میرفتم و هم دانشگاه جمعها کلاس زبان خلاصه خیلی فعال بودم  ٢ هفته از آشنایی با پیام جان نگذشته بود که در خواست ازدواج کرد و.. وقتی نامزد کردیم قرار بود ٢ ماه نامزد بمانیم تا آقای همسری یه کار دولتی پیدا کنه آخه بابام میگفت من به کسی که کار آزاد داشته باشه دختر نمیدم خلاصه جور شد همسر بنده شرایطش رو بدست آورد ما سر یک ماه نشده عقد کردیم وقرا شد یکسال بعد جشن عروسی رو بگیریم اما خودمون با همفکری کلی برنامه ریزی و کلی دوندگی و ... بعداز ٤ ماه جشن عروسی رو گرفتیم و زندگی مشترک رو آغاز کردیم و سعی کردیم یه خونه یا همون آشیانهای برای شما بخریم تا در آینده زندگی بهتری داشته باشیم با همکاری و همفکری همه چیز جور شد یواش یواش صدای چرا یه نی نی نمیارید چرا تو فکر بچه نیستید در اومد من هم مثل همه زنها کلی نگرانی اومد سراغم و ... بعد از ....(بعداچشمک بهت میگم)من باردار شده ام ولی در ٦ هفتگی سقط کردهام اونهم با کلی ماجرا و در بیمارستان به مدت ٧ روز بستری شدهام و تا ٢ ماه آزمایش بتا هاش سی جی میدادم وای وهنوز وقتی یاد اون روزها می افتم تنم میلرزه  بعد از اون دیگه کارم غصه خوردن شده بود و... اما   برای خرید خانه نذر سفره حضرت امام حسن مجتبی رو کرده بودم اما همیشه تو دلم آرزو میکردم وقتی اون سفره رو می اندازم حامله باشم  .چهاردهم ماه مبارک رمضان بود خیلی حالم بد بود به خاطر همین مرخصی گرفتم مامانم از شب قبل اومده بود خونمون کمک برای کارهای سفره .بیچاره مامانی صبح زود بلند شده بود کلی کارهارو تنهایی انجام داده بود من در خواب ناز بودم و به سختی از جا بلند شده ام خلاصه اون روز کلی کار کرده ام  .سفره امام حسن خیلی با صفا بود حس وحال عجیبی بود و... یه خورده ام دلم گرفته بود که حامله نبودم شب وقتی مهمانه رفتن وآقای همسری اومد خانه بی بی چک خریده بود امتحانش کردهام در کمال ناباوری ٢ خط سریع افتاد  فردا صبح قبل از اینکه برم سرکار رفتم آزمایش دادهام  بتام ٧٥٠ بود باورم نشد.فرداش رفتم پیش دکترم گفت چون قبلا شرایط خاصی داشتی و .. باید دوباره آز بدی بعداز ظهر بود که رفتم آز داده ام نمی تونستم تا فردا منتظر باشم گفت ساعت ١٠ شب به بعد حاضره .ماه رمضان بود خودم نرفتم پیام عزیز از ساعت ٩ تو بیمارستان منتظر جواب بود  در آنجا یه آقای دیگه بود که شرایط پارسال ما رو داشت اومده بوده برای جواب آزمایش خانمش اون آرزو میکرده بتای خانمش بیاد پائین و ..خلاصه پیام هم یاد پارسال و مشکلات افتاده بوده و منهم که هر ٥ دقیقه زنگ میزده ام  میپرسیدم جواب حاضر شد و.. بل اخره جواب حاضر شد بتا شده بود ٢٣٠٠.دکترم گفته بود به ١٠٠٠ برسه کافیه وحالا ..هورا .. بلللله من حامله بودم اما طبق نظر دکتر ٩ ماه استراحت مطلق با کار و... خداحافظی کرده ام و خوب این اتفاق یع دفعی  مشکلات خاص خودش رو داشت اما برای من فقط حاملگیم مهم بود  اینکه این هدیه خدا که فعلا فقط من امانتدارش هستم رو به قول معروف بارم رو سالم بذار زمین .و خدارو شکر گذشت وحل شد اما مادرم  .مادرم.٩ ماهه تمام هر روز  اومد خانه ام وکارهام رو انجام داد ازم مواظبت کرد در تمام شرایط باهام بود وقتی هم که میرفت خانه تلفنی هر چند ساعت یکبار با هام در تماس بود  بدون هیچ منت وچشم داشتی همه آنچه در توانش بود انجام دادفقط برای سلامتی و وجود تو عزیزم.پیام عزیز هم که با عشق تو این شرایط باهام بود و خیلی کمکم کرد که با جزئیات تو دفترت نوشته ام  .مادرم دوست دارم و ممنون و همسرم عاشقتم و خوشحالم مادر فرزند تو هستم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

پیام
11 مهر 91 15:28
عزیزم مریمم دوستت دارم . همسر یم
فلوریا مامان دیانا
12 مهر 91 0:01
سلام آرنیکا جون. خدا حفظت کنه . خیلی خوشگل وناز و ملوسی.:
شیدا مامان پانی
12 مهر 91 15:59
سلام خوشحال میشم به وبلاگم سربزنید (وبلاگ هنری بافتنی خیاطی اشپزی درمورد نی نی هام مطلب دارم ویه عالمه قاب خوشگل واسه نی نی ها واموزش سیسمونی وفروش لباسهای بافتنی دستباف خوشگل واسه نی نی ها ومامانها ی گل منتظرم http://tar-o-pod.mihanblog.com/post/category/184 وبلاگ هنریم ادرس فروشگاه journal.hamvar.ir فروش کتاب های هنری با قیمتی باور نکردنی http://baftanibamashin.mihanblog.com/ فروش لباسهای زیبا دستباف برای نی نی ها و مامانها هفته ای یه بار سربزنید مدلهای جدید میزارم http://pani88.niniweblog.com/ وبلاگ دخترم
پگاه مامان آرتين
17 مهر 91 9:54
سلام عزيزم روزت مبارك فداي همه ني نييا
marjan
20 خرداد 92 22:06
salam