وقایع ده و یازده ماهگی
بهار امسال با وجود نازت بهاری تر و زیباتر بود
.نیمه اول عید رو به شمال کشور مسافرت کردیم و شما از قبل عید سرما خورده بودی که خدارو شکر اونجا بهتر شده ا ی و ششم فروردین که تولدم بود به تهران برگشتیم و تا آخر عید به عید دیدنی و عیدی گرفتن شما گذشت و خداروشکر عید سه نفره خیلی خوبی در کنار هم داشتیم. دختر نازم کمتر از ده روز دیگر باقی است تا روز میلادت .عزیزم نمی دونی چقدر زیباست شنیدن کلمه مامان از زبان شیرینت. دخمل ناز من کلمه های مامان و بابا و به به را می گوید و اگر بخواهد ابراز احساس رضایت وشادی برای هرکسی انجام بده خودش رو موش می کند که بی نهایت بانمک میشه مخصوصا با نمایش دندان های نازش که حتی دندوناش هم شبیه بابا پیامش است
البته عکس موش شدنت را در فیس بوک گذاشتیم..الان داری وسایل های بابایی رو از کیف اش در می آری
.از قبل از عید تا الان شما 3 بار سرماخوردی و دندان های خوشکلت به 6 تا رسیده. و دیگه اینکه از پله بالا می ری و از غذای خانواده می تونی بخوری و از جارو برقی می ترسی و اگه بهت دستمال بدیم میکشی به همه جا تا تمیز کنی وقتی آهنگ می شنوی نانای میکنی .دخترم سالم باشی و شاد