یک اتفاق بد یک تلنگر
راستش اصلا دلم نمی خواست توی خاطراتت ثبت کنم اما حالاکه حدود ١٥ روزی گذشته و کمی آرومتر شده ام می نوبسم فکر می کنم ٧ام شهریور بود که دست کوچلوی آرنیکا ی عزیزم رو سگ گاز گرفت البته چیز خاصی نشد ولی خدا می دونه چه حالی شده ام و دلم می خواست توی اون لحطه زمان متوقف بشه واقعا هنگ کرده بوده بودم .دخترم با بابایی امیر داشتن با سگ عمه اش بازی می کردن گویا آرنیکا میزنه تو سر سگ و اون هم ...بله.سریع آرنیکا رو بردیم پاستور و واکسن زدیم و خدا رو شکر زخم سطحی روی دستت بود ولی با این حال دکتر هم بردمت و باز هم برای پیشگیری شربت سفالکسین بهت دادن.اونشب تا صبح غصه خوردم وگریه کردم و مسافرت فردا رو هم کنسل کرده ام و دو دوره دیگه واکسن ها رو هم طی...
نویسنده :
مامان مریم
18:15