18 ماهگی
دختر نازم تعداد کلمات بیشتری رو بیان میکنی اما هنوز در غذا خوردن کمی بد قلقی می کنی دو روز در هفته خونه مامانی می مونی و از صبح زود هم بیدار میشی و عادت داری زمانی که شیر می خوری می خوابی به خاطر همین وقتی از دانشگاه میام وبهت شیر می دم سریع خوابت می بره.جدیدا تو دهن عروسکت غذا می ریزی ولباسهای عروسکت هم در می آوری.زمان واکسن ١٨ ماهگی رسیده اما احتمالا با یک هفته تاخیر می برمت واکسن رو بزنی وای از الان استرس واکسنت رو دارم کوچلوی مامان بدون که تمام دنیامی .پنجشنبه هفته پیش رفتبم تولد دختر دوستم واین هفته هم می برمت خونه دوستم که یه دورهمی دوستانه است وقتی الان رو با پارسال مقایسه میکنم خدارو شکر خیلی بیشتر اجتماعی شده ای از اینکه مهمانی بریم خیلی خوشحال هم میشی اما پارسال گریه می کردی و فقط خونه خودمون رو دوست داشتی خلاصه خانوم شده ای راستی یه کارتونی مابین کارتونهای شبکه ج م پخش میشه که دیالوگی هم نداره فوق العاده دوستش داری تا صدای شروعش رو می شنوی سریع میایی جلوی تی وی و محو تماشا میشی نمی دونم توی دنیای خودت از این کارتون چی مبینی که انقدر دوستش داریهمیشه دوستت دارم وخدارو برای داشتنت شاکرم